پاکستان و امنیت؟

دسامبر 31, 2007

نگاهی کوتاه به وضعیت پاکستان و ترور بی نظیر بوتو

benazir bhutto

وضعیت پاکستان بس بحرانی است. تا کی مردم پاکستان باید بدبختی بکشند؟ فقط چند روز است که پرویز مشرف وضعیت فوق العاده را لغو کرده است. از آغاز سال 2007 میلادی تاکنون طی 44 عملیات انتحاری بیش از 700 نفر در این کشورجان باخته اند. عامل این عملیات های تروریستی کیست؟ کدام دولت و یا کدام نیروی نظامی است که از این وضعیت قمر در عقرب پاکستان سود می برد؟ به کدامین گناه مردم بی گناه و مظلوم یک کشور را هدف قرار می دهند؟ چرا در روز عید سعید قربان که همه جا خنده و شادی است، در این کشور مردم باید برای عزیزانشان که در هنگام نماز جماعت به علت انفجار کمربند انفجاری کشته شدند، سوگواری کنند؟ بی نظیر بوتو دیگر چرا؟ او که بعد از 8 سال تبعید داوطلبانه به کشورش بازگشته بود. مگر چه هیزم تری به آنها فروخته بود؟ شاید او را از سر راه برداشتند که مبادا کشورش را استقلال بیشتری ببخشد و دیگر از آنها فرمان نبرد؟ یا نکند چون شیعه بود او را ترور کردند؟ چون می خواهند با این کارشان بار دیگر بین شیعه و سنی اختلاف بیندازند؟چون می خواهند با سیاست <<تفرقه بینداز، حکومت کن>> هنوز پاکستان را زیر سلطه داشته باشند؟ به خدا خدایی هم بالای سر هست. در برابر او چه پاسخی خواهند داشت؟

موفقیت های هری پاتر و دلایل آن

نوامبر 25, 2007

موفقیت هری پاتر انکار ناشدنی است. محبوبیت آن تا حدی زیاد است که آکسفورد در لغت نامه جدیدی که برای بچه های هفت تا یازده ساله انگلیسی چاپ کرده از جملات و مفاهیم کتاب های هری پاتر برای درک بهتر بچه ها استفاده کرده است. آن قدر علاقمند دارد که صنعت گردشگری شهر نورث تامبرلند سالانه 9 میلیون پوند درآمد داشته باشد، آن هم فقط به دلیل قلعه آلویک که در این شهر قرار دارد و ا آن به عنوان لوکیشن مدرسه هاگوارتز استفاده می شود. به 62 زبان زنده دنیا ترجمه شده تا چینی ها آن را «هالی بوته» صدا بزنند! تولید لباس های جادویی و چوبدستی و وسایل دیگر جادویی هم که این روزها روی بورس است.

harry potter covers

شاید درسال 1990 که جی کی رولینگ ایده هری پاتر را در ذهن می پروراند هرگز فکر نمی کرد که روزی کتابش به این درجه از محبوبیت و فروش برسد. مطمئنا ناشران انگلستان هم چنین عقیده ای داشتند، چون هنگامی که رولینگ در سال 1994 کتاب اولش را به پایان رساند و نسخه هایی از آن را برای چاپ به نزد ایشان فرستاد، هیچ کدام حاضر به انتشار آن نشدند. کریستوفر لیتل که یک تاجر تمام عیار بود و نماینده انحصاری نوشته های رولینگ بود و می دانست که ارزش این کتاب بیش از این حرف هاست تا این که در سال 1996 عاقبت انتشاراتی به نام بلومزبری چاپ کتاب را پذیرفت. در سال 1997 استقبال شایانی از این کتاب شد و روز به روز بر تعداد طرفداران افزوده شد. طوری که با چاپ کتب بعدی شمار هواداران از میلیون ها گذشت و به تعداد شگفت انگیز امروز رسید.

dan radcliffe

در هر عصر و زمانی کتاب هایی بوده اند که دست به دست بین نوجوان ها و جوان ها بگردند و جای خود را در قفسه کتاب های خانه ها پیدا کنند. همیشه کتاب هایی بوده است که بچه ها آن را با شور و علاقه خوانده و با آن به دنیای شگفت انگیز تخیلات سفر کنند. برای مثال می توان به رمان های جان کریستوفر و هواداران آن در اوایل دهه 70 اشاره کرد و یا رمان هایی مانند نارنیا و ارباب حلقه ها که بزرگانی چون سی اس لوییس و جی آر آر تالکین خلق کرده اند و دنیای ادبیات را لرزانده اند. اثری هم که رولینگ آفریده شاید در زمره جاودانه ترین قصه های پریان باشد. این موضوع که چرا نوجوانان و بچه های این دوره سنی این گونه از خود علاقه نشان می دهند، شاید به دلیلی به جز نیاز انسان ها به تخیل و قدرت های فرا بشری نداشته باشد. کاری که رولینگ به صورتی کاملا حرفه ای آن را صورت داده و با بهره گیری از موجودات اساطیری و افسانه های کهن دنیا کتابش را به اثری دلنشین و لذت بخش تبدیل کرده است. موجوداتی مثل سانتور ها (موجوداتی که نیم تنه انسان، با بدن اسب دارند)، اژدها، ققنوس (موجودی که مرگی برایش نیست و از خاکستر خود دوباره متولد می شود)، گرگ نما (انسانی که در شب 14 ماه، یعنی هنگامی که ماه کامل می شود، به صورت گرگ در می آید و خصلت گرگ ها را از خود بروز می دهد.)، غول ها و … را در قرن 20 و 21 احیا می کند. به آنها هویتی تازه و تعاملی جدید در ارتباط با انسان ها و جادوگران می بخشد و با موجودات جدیدی که خودش به این مجموعه اضافه می کند، دنیایی از جادو و موجودات عجیب و غریب را به خواننده تقدیم می کند!

dan & emma

بین رولینگ و شخص اول داستانش پیوندی عمیق وجود دارد. به طوری که حتی تاریخ تولد هری پاتر و جی کی رولینگ هم یکیست! ارتباطی که در بیشتر اوقات بین نویسنده ها و نقش اصلی داستان هایشان وجود دارد. بعضی معتقدند که موفقیت هری پاتر به دلیل تبلیغات گسترده ای است که برایش صورت گرفته است. در هر صورت چنین کتاب هایی همیشه مورد نیاز جوامع بشری است. باید چنین کتاب هایی باشد تا استعدادهای خفته نویسندگی بیدار شوند و خودشان را دریابند. بقرای مثال خود من (البته این بنده حقیر چیزی نیست که بشود به او نویسنده گفت) اولین بار که قلم به دست گرفتم و متوجه شدم می توانم بنویسم تحت تاثیر کتاب هری پاتر بود. البته از کودکی و نوجوانی به کتاب و کتاب خوانی علاقه داشتم و اگر نشود گفت بهترین، ولی یکی از بهترین انشا نویسان کلاس بودم و همیشه نمره عالی در این درس می گرفتم. اما رسم قدر دانی این است که بگویم رولینگ موجب شد تا به آن چه که واقعا هستم پی ببرم چون که خودم هیچ گاه به طور جدی به این مسئله فکر نکرده بودم.

جی کی رولینگ

نوامبر 8, 2007

جوآن کتلین رولینگ در ۳۱ ژوئن سال ۱۹۶۶ به این زمین خاکی قدم گذاشت. پدر و مادرش با نام های پیتر و آن با عشق ازدواج کردند که ثمره این ازدواج دو دختر با نام های جوآن و دی بود. جوآن از کودکی با تخیل بزرگ شد. والدینش که از همان کودکی به استعداد و قدرت تخیل فرزندشان پی برده بودند از همان کودکی او را شیفته کتاب کردند. رولینگ در گفتگو با دیلی تلگراف می گوید : «روشن ترین خاطره ام از دوران کودکی تصویر پدرم روی صندلی است که کتاب وزش باد در شاخه های بید را برایم می خواند و من در آن زمان آبله مرغان گرفته بودم.» جوآن از کودکی نویسندگی را آغاز کرد. او در ابتدا برای خواهرش دی داستان های خودش را تعریف می کرد و دی از این داستان ها بی نهایت لذت می برد. شاید همین موضوع بود که باعث شد جو تصمیم بگیرد نویسنده شود و اولین قصه اش را با نام خرگوش نوشت.

j.k.rowling

مجله شوکا می نویسد خانواده رولینگ در کودکی جو به شهر کوچک وینتربورن در حومه بریستول نقل مکان کردند و این باعث شد که آنها با یک خواهر و برادر به نام های ویکی و یان پاتر آشنا شوند. خودش می گوید که من همیشه از این نام خانوادگی خوشم می آمد. این خانواده مجددا پس از ۹ سالگی جو به شهر کوچکی به نام تاتشیل در مجاورت چپستو در جنگل دین مهاجرت کردند. او با موفقیت تحصیل در دبستان را در همین شهر به پایان رساند و وارد دبیرستان جامع وایدین شد. دوران تحصیل در دبیرستان وایدین دوران آرامی بود و جز یکی دو مورد هیچ موفقیت چشمگیری در آن به چشم نمی خورد. او در این سالها دستش موقع بازی نت بال (ورزشی شبیه بسکتبال بین دو تیم ۷ نفره) شکست. بعد از پایان دبیرستان جو به سفارش پدر و مادرش به تحصیل در رشته زبان و ادبیات فرانسه در دانشگاه اگزتر پرداخت. تحصیل در دانشگاه بسیار موفقیت آمیز و پربار بود و جو به زودی دریافت که به راحتی می تواند بر زبان فرانسه تسلط پیدا کند. یک سال هم برای آموزش عملی به پاریس رفت.

j.k.rowling

بعد از فارغ التحصیلی وی در مکان های مختلف مشغول به کار شد که از آن جمله می توان به دو سال پژوهش در سازمان عفو بین الملل در زمینه نقش حقوق بشر اشاره کرد. او در بیشتر اوقات شغل خسته کننده منشی گری را بر عهده داشت که استعدادهای رولینگ چیزی فراتر از این را می طلبید و به همین دلیل او هیچ گاه بر روی کارش متمرکز نمی شد. زیرا تمام فکر و ذکرش قصه های جدیدی بود که یا داشت قسمت هایی از آن را می نوشت و یا برای شخصیت های داستانش نام انتخاب می کرد، به همین دلیل بارها شغلش را از دست داد. او در بیست و پنج سالگی در اتاق بازرگانی منچستر در مقام یک کارمند ساده مشغول یه کار شد. جوآن در طول مسیرش از لندن به منچستر فرصت را غنیمت می شمرد و به مطالعه کتاب می پرداخت و یا بر روی جدیدترین قصه اش کار می کرد تا این که یک روز قطار دچار نقص فنی شد و هری پاتر و مدرسه جادوگری اش هنگامی که او به گاوهای بیرون قطار خیره مانده بود، در ذهنش جان گرفت. ولی حادثه غم انگیزی برای رولینگ رخ داد و مادرش که از یک سال قبل به بیماری ام.اس مبتلا بود، در سن ۴۵ سالگی درگذشت.

j.k.rowling

جوآن در سپتامبر سال ۱۹۹۰ به عنوان آموزگار زبان انگلیسی به شهر پورتو در پرتغال رفت و بعد از تدریس به شکل دادن دنیای جادویی اش می پرداخت. جوآن مدت زیادی را سرگرم اختراع اسم های عجیب و غریب برای کتابش بود و او در این کار استاد بود. در همین زمان با یک خبرنگار پرتغالی به نام جرج آراتز آشنا شد و با او ازدواج کرد و در سال ۱۹۹۳ جسیکا را به دنیا آورد. اما چند ماه بعد از همسرش جدا شد و به ادینبورگ برگشت. کار و بچه داری تمام وقتش را می گرفت. در سال ۱۹۹۴ کتاب اول را به پایان رساند و با زحمت فراوان در سال ۱۹۹۶ توانست یک انتشارات را برای چاپ کتابش پیدا کند. او درآمد سالیانه ۲۰۰۰ پوند را برای چاپ کتابش پذیرفت و با درج نامش به صورت جی کی رولینگ بر روی جلد موافقت کرد تا مبادا پسرها به دلیل این که نویسنده کتاب زن است، از خواندن کتاب خودداری کنند. کتاب او در دنیا کولاک کرد و در ژوئن سال ۱۹۹۸ هری پاتر و تالار اسرار را راهی کتاب فروشی ها کرد و هنوز سال تمام نشده بود که زندانی آزکابان از راه رسید. در سال ۲۰۰۰ جام آتش را تمام کرد و کمی بعد از این که امتیاز ساخت فیلم های هری پاتر را به کمپانی وارنر برادرز داد، در سال ۲۰۰۱ اولین فیلم هری پاتر بر پرده های سینما ظاهر شد. و در سال های بعد فیلم های بعدی و کتاب های دیگر از راه رسید.

DEATHLY HOLLOWS

جوآن رولینگ در سال ۲۰۰۱ با دکتری به نام نیل مورای ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک دختر و پسر است. پسرش در سال ۲۰۰۳ و دخترش در سال ۲۰۰۵ به دنیا آمدند.

پایان کار هری پاتر

نوامبر 3, 2007

چقدر دشوار است که بگویم تمام شد. به پایان رسید. پنج سال زندگی من با یک دنیا هیجان به پایان رسید. خیلی سخت است. خیلی خیلی سخت است. این را فقط افرادی مثل من می توانند درک کنند که خواندن آخرین صفحه هری پاتر و یادگاران مرگ چقدر دردناک است! با خود در کشمکش هستم که در خواندن صفحاتش اندکی تعلل کنم، بلکه طعم تلخ خداحافظی با آن برایم قابل هضم تر بشود. آه که خداحافظی با شخصیت هایی که دنیای نوجوانی ام را می ساختند، چه اندوهبار است!

Harry potter

اولین باری که کتاب هری پاتر به دست گرفتم از آن هیچ نمی دانستم. فقط از این و آن وصفش را شنیده بودم. خرید آن نیز صرفا به علت کنجکاوی ام در رابطه با جادوی رولینگ بود. در نمایشگاه کتابی که در مدرسه برپا شده بود، آن را خریداری کردم. وقتی کتاب اول را به پایان بردم فکر نمی کردم در آینده تا این حد گرفتارش شوم. اما وقتی که کتاب دوم آن را خواندم متوجه شدم که هری پاتر افسانه ای است که تا ابد می تواند ادامه داشته باشد. یادم می آید که خواندن کتاب چهارم هری پاتر با امتحانات ترم اولم مصادف شده بود. ولی نمی توانستم از خواندنش دست بکشم. شب امتحان دور از چشم پدر و مادرم می نشستم و به جای کتاب درسی آن را می خواندم! پدرم چند بار مچم را گرفت، ولی من دست بردار نبودم! متاسفانه باید بگویم که هری و دوستانش تاثیر بدی روی نمره ها و معدل من گذاشتند و من به شدت دچار افت تحصیلی شدم. ولی من خانم رولینگ را از این بابت نکوهش نمی کنم. مشکل از خودم بود. البته واضح است که هیچ حقی هم در این باره ندارم. اما واژه سرزنش مرا به یاد موضوعی می اندازد که دلم را می خراشد. الآن حال من به دلایلی که برایتان گفتم بسیار نزار است. پس در پست بعدی که درباره کتاب آخر هری پاتر مطلب می نویسم به آن نکته اشاره خواهم کرد.

اندر تار و پود افکار من

اکتبر 30, 2007

0001

همین چند لحظه پیش به خودم آمدم. حدودا ۱۰ دقیقه در فکر فرو رفته بودم. کتاب منطق هنوز در دستانم است. یک جمله در آن باعث شد این گونه منقلب بشوم. «روح انسان جاودان است» داشتم با خودم فکر می کردم چگونه این تصدیق را باید اثبات کرد؟ خیلی آسان بود. آن قدر که حتی تصورش را هم نمی کردم. هم اکنون دارم با خود می اندیشم که چرا تا کنون به این موضوع فکر نکرده بودم؟ چرا ما انسان ها به چیزهایی که جلو چشمانمان است دقت نمی کنیم؟ اثبات آن تصدیق آسان بود. زیرا انسان از خداست و روح خدا به انسان ها هستی بخشیده است و چون ازل و ابد برای ذات اقدس الهی معنا ندارد پس روح انسان هم فناناپذیر است. خود خداوند می فرماید : «و نفخت فیه من روحی» یعنی «و از روح خودم در کالبد انسان دمیدم» واقعا این تفکر کوتاه مرا تکان داد. بیخود نیست که می گویند: یک ساعت تفکر بهتر از ۷۰ سال عبادت است. زیرا هیچ عابدی با ۷۰ سال عبادت متوجه چیز جدیدی نمی شود. البته عبادت سر جای خودش٬ ولی دقت کنید که فقط ۱۰ دقیقه فکر کردن چه تاثیراتی دارد. مثل همین حالا و پیشامدی که آن را ذکر کردم. چیزی که من به واسطه اش از خداوند خجالت می کشم این است که خداوند به من بنده اعتماد کرده و مرا اشرف مخلوقات قرار داده و از خودش مرا زنده نموده است. اما من نتوانستم از این امانت خدایی آن گونه که باید و شاید حفاظت کنم. من با نادانی های خودم این لوح پاک خدایی را مکدر نمودم. به نفس شیطانی خود لبخند زدم و دست در دست پلیدی ها نهادم.

خدایا! من می دانم که حتی این روشن شدن تارهای خاموش ذهنم هم از لطف و کرم توست.